کنایه از برگردانیدن گوشۀ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان). برگردانیدن گوشۀ کلاه و کج گذاشتن کلاه. (ناظم الاطباء). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج کردن گوشۀ کلاه. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از کج کردن گوشۀکلاه است. (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). یعنی نخوت و غرور نمودن... و قیل کلاه شکستن بمعنی فخر کردن و این حاصل معنی است. (آنندراج) : حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را. صائب (از آنندراج)
کنایه از برگردانیدن گوشۀ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان). برگردانیدن گوشۀ کلاه و کج گذاشتن کلاه. (ناظم الاطباء). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج کردن گوشۀ کلاه. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از کج کردن گوشۀکلاه است. (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). یعنی نخوت و غرور نمودن... و قیل کلاه شکستن بمعنی فخر کردن و این حاصل معنی است. (آنندراج) : حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را. صائب (از آنندراج)
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن: لطفت کمر عتاب بشکست در پای فلک شباب بشکست. ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن: لطفت کمر عتاب بشکست در پای فلک شباب بشکست. ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
قاعده و قانونی را بر هم زدن. آیینی را برانداختن. متروک ساختن عادت و امر معمول: اگر بشکنم این بیعت را... یا بشکنم رسمی از رسمهای آن... ایمان به قرآن نیاورده ام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). سر دو چشم تو گردم که گاه لطف نگه چو جود شاه جهان رسم انتظار شکست. ثنای مشهدی (از ارمغان آصفی)
قاعده و قانونی را بر هم زدن. آیینی را برانداختن. متروک ساختن عادت و امر معمول: اگر بشکنم این بیعت را... یا بشکنم رسمی از رسمهای آن... ایمان به قرآن نیاورده ام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). سر دو چشم تو گردم که گاه لطف نگه چو جود شاه جهان رسم انتظار شکست. ثنای مشهدی (از ارمغان آصفی)
کج گذاشتن کلاه بر سر کج کردن گوشه کلاه، یک گوشه سر کلاه را تو کردن (چه کلاه قدیم بلند بود و مقواهم نداشت و بعضی برای مشتی گری یا نمودن سلیقه یک گوشه سر آن یا تمام سر را تو میکردند)، نخوت نمودن تکبر ورزیدن: (حسن چون آرد بجنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را)، (صائب)
کج گذاشتن کلاه بر سر کج کردن گوشه کلاه، یک گوشه سر کلاه را تو کردن (چه کلاه قدیم بلند بود و مقواهم نداشت و بعضی برای مشتی گری یا نمودن سلیقه یک گوشه سر آن یا تمام سر را تو میکردند)، نخوت نمودن تکبر ورزیدن: (حسن چون آرد بجنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را)، (صائب)