جدول جو
جدول جو

معنی کسمه شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

کسمه شکستن
مویی چند از سر زلف را پیچ و خم دادن و برخسار گذاردن: (عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده)، (حافظ)
تصویری از کسمه شکستن
تصویر کسمه شکستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کج گذاشتن کلاه بر سر کج کردن گوشه کلاه، یک گوشه سر کلاه را تو کردن (چه کلاه قدیم بلند بود و مقواهم نداشت و بعضی برای مشتی گری یا نمودن سلیقه یک گوشه سر آن یا تمام سر را تو میکردند)، نخوت نمودن تکبر ورزیدن: (حسن چون آرد بجنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را)، (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه شکستن
تصویر کلاه شکستن
((~. شِ کَ تَ))
تفاخر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغمه شکستن
تصویر نغمه شکستن
((~. ش کَ تَ))
نغمه خواندن، سرود گفتن
فرهنگ فارسی معین